جدیدا دیوونهی حافظ شدم و چقدر غزل ۱۴ ام رو دوست دارم:
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
فکر میکنم شعر خوندن خیلی وابسته به حال و هوای آدمه، من قبلنا انقدر شعر نمیخوندم، الان سه ماهی هست که هر روز حافظ و بعضی شاعرای دیگه جا پیدا کردن توی روزمرگیهام.