کتاب کُلُنِل (the colonel) یعنی سرهنگ رو محمود دولتآبادی نوشت ولی هیچوقت مجوز چاپ توی تهران رو نگرفت. بخاطر همین فقط نسخه انگلیسی تایید شده توسط خود محمود دولت آبادی منتشر شد. بعدها از روی این ترجمه انگلیسی ترجمه فارسی زدن و دولت آبادی هم شکایت کرد و گفته که از متن هم میشه فهمید کلمات من نیست. اما کتاب درمورد انقلاب ایران به روایتی دیگره.
محمود دولت آبادی گفته که اگر اینو نمینوشتم سر از دیوونه خونه درمیاوردم چون سال ۱۳۶۲ فشار عجیبی به من اومده بود و من دچار من دچار حس های عجیب و غریبی شده بودم و منو واداشت تا بنشینم و بنویسم چون نویسنده چارهای جز این نداره.
این ویدیو هم اونجاش جالب بود که دولت آبادی جدا از فروتنی که داره میگه:
بدترین نقال ادبیات خود نویسندهاس، من یک بار توی زندان این کار رو کردم دیگه نمیکنم چون چیزی که مکتوب میکنی یک امری است وقتی میخوای نقل کنی بیمزه میشه.
یک نفر هم به عباس معروفی زمانی گفته بود من دارم میرم امریکای لاتین و مارکز رو میبینم کاری نداری؟ معروفی هم گفته بود بپرس ازش داستان یعنی چی؟ مارکز هم جواب داده بود که داستان یک کرمه توی کلهی من که باید بیاد روی کاغذ. از اون به بعد هم عباس معروفی توی کلاسهاش میگه این کرم باید بیاد روی کاغذ اگر تعریفش کنین از بین میره. خیلیها میخوان فیلم بسازن هی تعریفش میکنن بعد دیگه نمیسازن چون خالی میشن.